بهار دلها می آید و تو لبخند بهاری زندگی ما هستی
زیباترین لبخند خدا به ما
آخرین روزهای زمستان سپری می شود و بهار با همه زیباییش سلام می کند
حالا به غیر از پاییز بهار را هم دوست دارم فصل آغاز تو
مهدی جان پیشاپیش آغاز سال 91 رو بهت تبریک می گم یه بوس برای لپای ناز و کوچکت
دوستت دارم مامانی
حاطره نوشت :
اگه گوش بدی صدای پای بهار داره میاد . یکی از زیباترین فصلهای خدا
فصلی که خدا تو رو به من هدیه داد
پارسال این موقع منتطر اومدن تو بودم و حالا تو در آغوش منی و من چقدر خوشبختم به خاطر این داراییها
دیروز برای خرید عید به چهارراه امیر اکرم رفتیم همونجایی که سیسمونی تو رو از اونجا خریده بودم و حالا برای آغاز یکسالگیت لباس می خریم
تا چشم به هم می زنیم سالها می آیند و می روندو تو بزرگ می شوی
راستی یه خبر خوووووووووووووب به زودی خونه دار می شیم تو برکت خانه مایی که خدا بواسطه وجود آمدن تو نعمتها یش را به ما ارزانی می کند.
امسال عید نوبت اول خونه بابا حاجیه باید بریم خرم آباد و پنجم تا نهم هم که تهرانیم امسال می خوام برنامه ریزی کنم وقتی بابا می ره سر کار ما دوتایی بریم گردش خندههههههههههههههههه نهم هم می ریم کرمان تا شانزدهم
امسال شانزده فروردین که تولد تو هست کرمانیم و باید اونجا جشن تولد یکسالگی تو رو بگیریم امیدوارم این تعطیلات بهمون خوش بگذره
امروز و فردا هم باید بریم خرید ولی کاش زودتر خریدها رو کرده بودیم مجبور نبودم از کلاس شنای امروز بگذرم
مهدی الان بابایی یه شوخی بامزه کرد از بیرون باهام چت کرده می گه من تو پارکم ؟!!!!!!!!!!! منو میگی از تعجب شاخم در اومد میگم واسه چی تنهایی رفتی می گه از دست شما دو تا فرار کردم ( من و تو رو می گفت ) گفتم وااااااااااااااا گفتم اشکال نداره تو همون پارک نهار بخور من و مهدی هم ناهارمون رو می خوریم اخه سابقه نداشت بابایی از این کارا بکنه
من رو می گی حسابی جا خوردم بعد فهمیدم بابایی تو بانک ملی ایرانهتو صف انتطاره و من رو سرکار گذاشته می گه پارکم !
حالا بیاد خونه حسابش رو می رسیم !!
عناوین یادداشتهای وبلاگ
بایگانی